سفارش تبلیغ
صبا ویژن

قول سدید

بررسی و واکاوی الگوی پایه اسلامی ایرانی پیشرفت

هنگامی که سند الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت ارائه شد، رهبری معظم، در اقدامی مناسب در ابتدای آن «دستگاهها، مراکز علمی، نخبگان و صاحب‌نظران را به بررسی عمیق ابعاد مختلف سند تدوین‌شده و ارائه نظرات مشورتی جهت تکمیل و ارتقای این سند بالادستی فراخواندند.» این اقدام از آن جهت حائز اهمیت است که قریب صد‌ها استاد حوزه و دانشگاه ساعت‌ها درباره بندبند این سند، جلسات متعدد تخصصی برگزار کردند و پس از 7 سال، حاصل تلاش آن‌ها به منصه ظهور رسید. می‌شد به همین افراد و جلسات اکتفا و سند را نهایی و ابلاغ کرد؛ اما به نظر می‎رسد تجربه سند‌هایی مانند چشم‌انداز 20 ساله، موجب شد تنها به این بخش کار اکتفا نشود و با انتشار عمومی سند پیش از نهایی شدن آن، بتوان نظرات سایر نخبگان صاحب رای را نیز جویا شده و بدان اضافه کرد. تا کنون نیز واکنش‌های نسبتا خوبی به این فراخوان به وجود آمده است و امید است دست‌اندرکاران این سند مهم، به این واکنش‌ها و نقد‌ها بی‌توجه و بی‌تفاوت نباشند تا فلسفه اصلی این فراخوان عمومی محقق شود.

در این نوشتار نیز به اندازه وسع نگارنده، نکاتی در این باب خواهد آمد.

انقلاب اسلامی ایران، ادبیات ویژه‌ای در سپهر سیاست خلق کرد. گذری کوتاه بر فرمایشات امام راحل و  رهبران انقلاب این مطلب را عیان می‌کند. تعابیری مانند فقر و غنا، استضعاف و استکبار، کاخ‌نشین و کوخ‌نشین، امر به معروف و نهی از منکر و ظهور و انتظار و... در کلام امام راحل و حتی متون بالادستی مانند قانون اساسی موج می‌زند. نگاهی به سند منتشر شده نشان می‌دهد نویسندگان این سند متاسفانه توجهی به این ادبیات خاص انقلابی نداشته‌اند.

به یقین در چنین اسناد مهمی یکایک کلمات بار معنایی مهمی دارند که در فرهنگ‎سازی و سپس تصمیم‌سازی‌ها و تصمیم‌گیری‌ها نقش بسیاری ایفا می‌کند. اگر قرار است روند 50 ساله کشور در سال‌های آتی مبتنی بر فرهنگ انقلاب و امام باشد بایستی هم روح کلی اسناد بالادستی برگرفته از اندیشه‌های ناب امام خمینی باشد و هم در عرصه‎ی ظهور، این توجه عیان باشد. چنانچه در همین سند، رهبری معظم اصرار داشته‌اند به جای کلمه مبهم و کج معنای توسعه، از کلمه پیشرفت استفاده شود.

برای نمونه و پیشنهاد، به بررسی برخی بند‌های این سند در این مورد پرداخته خواهد شد:

در بخش آرمان‌ها از مقابله مقتدارنه با دشمنان سخن گفته شده است که طبق آنچه بیان شد می‌توان با ادبیات انقلابی، به جای دشمنان یا در کنار آن از کلمه مستکبران استفاده نمود و یا در مبانی خداشناسی می‌توان انتقام‌گیرنده از ظالمان و مستکبران را ذکر کرد.

به جای «رحمت و اخوت با مسلمانان» و جدا کردن آن از «همزیستی با همنوعان»، دایره این رحمت را چنانچه در اندیشه حضرت امام چنین بود به رحمت و برابری با مستضعفین عالم گسترش داد. این نقص در بند‌های 54 و 55 تدابیر نیز دیده می‌شود و تنها از تقریب مذاهب اسلامی و حمایت از جنبش‌های اسلامی سخن به میان آمده است در حالی که بعد جهانی انقلاب اسلامی اقتضا می‌کند از کلیه جنبش‌های مستضعفین عالم که در قالب آزادی‌خواهی و مبارزه با ظلم و استکبار است در هر کجای گیتی که باشد، حمایت شود.

جا دارد در کنار استقلال و امنیت از عبارت راهبردی و دینی «عزت ملی» نیز سخن گفت. کلمه‌ای که در سند، مظلوم واقع شده و حتی در تدابیر سیاست‌های خارجی اشاره‌ای به آن نشده است! به عنوان مثال می‌شود در بند 53 تدابیر، این تعبیر مهم و راهبردی را اضافه نمود.

ضروری است بعد از کلمه تعاون، از قیود قرآنی «برّ و تقوی» استفاد گردد چرا که تعاون به طور مطلق مد نظر حیات طیبه نیست. به جای تعبیر «نیل به کفاف» می‌توان از واژگانی مانند قناعت و ساده‌زیستی یا دوری از تجملات و رفاه‌طلبی استفاده نمود. همین نکته در مورد بند 51 تدابیر نیز صدق می‌کند که «برای گزینش مسئولین» باید به عنصر ساده‌زیستی آن‌ها توجه نمود و قید «التزام عملی به حد کفاف» مبهم و عبارتی بدیع است.

همچنین شایسته است در بخش آرمان‌ها تعابیری مانند «امر به معروف و نهی از منکر» را نیز در مسیر حیات طیبه اضافه نمود و در همین راستا در بند 48 تدابیر، چنانچه در اصل 8 قانون آمده است در کنار نظارت، از این فریضتین اساسی نیز نام برد.

تدابیر به هشت بخش کلیات اعتقادی و فرهنگی (10 تدبیر)، علم و دانش (8 تدبیر)، هنر (1 تدبیر)، اقتصاد (15 تدبیر)، بهداشت و سلامت (6 تدبیر)، حقوق و قضا (3 تدبیر)، سیاست داخلی (9 تدبیر) و در آخر، سیاست خارجی (4 تدبیر) تقسیم شده است که حداقل در کمیت و ظاهر، تناسب درستی رعایت نشده است. چنانچه مشاهده می‌شود در بخش اقتصاد تدابیر بیشتری در نظر گرفته شده است، اما در بخش‌های مهمی مانند سیاست خارجی و هنر، این بخش بسیار نحیف است. البته این اصل که لزوما تعداد زیاد ناظر به نتیجه بهتر نیست درست است، اما به نظر می‌رسد برخی کارگروه‌ها در جلسات و کارشناسی‌ها فعالتر و موفقتر بوده‌اند.

در بخش سیاست خارجی هیچ سخنی از الهام بخشی انقلاب اسلامی نیامده است، در مورد اقلیت‌های دینی سکوت شده است، بسیج جهانی علیه مستکبران عالم مورد بی‎توجهی قرار گرفته است، هیچ اشاره‌ای به اصل مهم و راهبردی لاتظلمون و لا تظلمون نشده است.

در مورد هنر نیز این ضعف مشهود است و متاسفانه درمورد ورزش که امروزه به یک صنعت و حتی دیپماسی بدل شده است نیز هیچ بندی اختصاص داده نشده است!

طبق سخنان رهبر انقلاب اسلامی، یکی از عناصر مهم تمدن‌سازی مساجد هستند(31 مرداد 1395)، با این حال در سرتاسر این سند هیچ نقشی برای مساجد در فرایند نیل به تمدن نوین اسلامی دیده نمی‎شود.

در این الگو، تصویری از آموزش و پرورش تمدن‌ساز ارائه نشده است تا مشخص شود با توجه به مبانی و افق و رسالت این سند چه تدبیری برای نظام آموزشی کشور(مدرسه، دانشگاه وحوزه) اندیشیده شده است.

در مباحث فرهنگی و علمی، جایگاه زبان، به خصوص زبان فارسی و لهجه‌های گوناگون و سایر زبان‌ها مشخص نیست. به خصوص با توجه به نگرانی بزرگان از وضعیت نابسامان زبان فارسی به جاست در بخشی از تدابیر حفظ و صیانت از زبان فارسی به عنوان زبان اصلی ایران، و لهجه‌های آن و نیز زبان سایر قومیت‌ها آورده شود.

جدای از این نکات به نظر می‌رسد موارد ذیل را نیز می‌توان مورد توجه قرار داد:

مبانی

در مبانی خداشناسی و در بند اول در میان اسامی خدا، شارع ذکر شده است که به نظر با توجه به بند دوم این قسمت نیازی به ذکر آن نیست چه آنکه عادل، رازق، جبار و، ولی و ... که بند‌های دیگر آمده در این قسمت درج نشده است.

در مبانی دین‌شناختی اشاره‌ای به کتاب خدا قرآن و اعجاز همه زمانی و همچنین عدم تحریف آن نشده است. در همین بخش باید توجه داشت که به گونه‌ای بیان نشود که گویا در ضمن عبارات دوگانگی عقل و دین پدیرفته شده است بلکه عقل در کنار نقل بخشی از دین و منبع دین است از این رو تمدن‌سازی و پیشرفت اسلامی هماگونه که بدون نقل و سنت امکان‌پذیر نیست، بدون عقل نیز قابل تصور نیست. همچنین در این قسمت، از اجتهاد و فقه اسلامی سخن گفته شده است که دقیقتر آن است که به فقه جواهری تعبیر کند چه آنکه فقه اسلامی و حتی فقه شیعی عبارتی وسیع و دارای برداشت‌های بسیار متفاوت است.

در افق

در بند آخر بخش افق، خوب است به رهبری فقیه عادل، به قید «الهی» بودن نیز مقید گردد تا مشخص شود ریشه مشروعیت جمهوری اسلامی و حاکمان، مبتنی بر قوانین الهی است. در این بخش از مشورت جمعی نخبگان سخن گفته شده است که شایسته‌تر این است از مشورت حداکثری استفاده شود.

رسالت جمهوری اسلامی تنها رسیدن به یک تمدن اسلامی نیست بلکه بهتر است این گونه بیان شود که رسالت ما ساخت یک تمدن بزرگ برای زمینه‎سازی ظهور حضرت حجت و رسیدن به جامعه مهدوی است. چنانچه در مبانی جامعه شناختی همین سند اشاره‌ای بدان شده است.

افق ایران اسلامی در پایان این سند، چنانچه در قسمت افق آمده است، در شمار چهار کشور آسیا و هفت کشور برتر دنیا بیان شده است. به نظر می‌رسد این بخش با روح کلی سند همخوانی ندارد و بهتر است با اعتماد به نفس و ایمان به توانایی‌های ملت ایران، در پایان این سند، ایران را کشور اول آسیا بدانیم. اگر قرار بوده ما در پایان سند چشم اندازه 20 ساله کشور برتر منطقه باشیم چرا تا 50 سال آینده که قرار است تمدن اسلامی را به جهان نشان دهیم، کشور اول آسیا نباشیم؟

در تدابیر

در تبیین اسلام ناب محمدی باید توجه داشت که پرچم‌دار اسلام ناب در دوره ما حضرت امام خمینی بوده است، لذا به نظر ضروری است که در بند اول بعد از اضافه کردن متناسب با زمان، عبارت «مبتنی بر اندیشه‌های امام خمینی» نیز اضافه گردد.

در سومین بند تدابیر، از فرهنگ قرآن و محبت اهل بیت سخن گفته شده است، اما از ارادت و مودت به نبی اعظم و سایر انبیا کلامی به میان نیامده است! اگر این سند قرار است الگو باشد بهتر است نگاه وسیعتر و جهانی به آن حاکم باشد ضمن آنکه در خود ایران هم اقلیت‌های دینی زندگی می‌کنند و علاوه بر آن اعتقاد شیعه احترام و اعتقاد به همه انبیای الهی به خصوص پیامبران اولوالعزم است.

در تدابیر اقتصادی به عنوان مثال در بند‌های 24 و 28، خوب است بحث انفال که در متون دینی و نیز اصل 45 قانون اساسی وجود دارد نیز گنجانده شود و عینا با همین عبارت انفال ذکر گردد.

در بخش بهداشت و سلامت، شایسته این است به طب سنتی و اسلامی که دستاورد ایرانی و اسلامی است اشاره شده و به عنوان یکی از تدابیر خاص و منحصر ذکر شود.

در بند 41 تدابیر، به نظر می‌رسد نگاه فمینستی حاکم است؛ چه آنکه، همانطور که در بخش انسان شناسی آمده، مطلق انسان فارغ از جنسیت دارای حقوق و تکالیفی است و نیز در سایر بخش‌ها از سبک زندگی اسلامی و دینی سخن به میان آمده است ازاین رو به نظر می‌رسد بیان بند 41 ضرورتی ندارد و به نوعی انفعال در برابر فمینیست‌ها است.

بند 42 درمورد قضا و قضاوت است که از قضات با تعبیر عالم و متعهد نام برده است که به نظر می‌رسد با توجه به تعالیم و احکام شیعه، حتما باید به قوه قضاییه به جایی برسد که قضات فقیه و مجتهد باشند تغییر یابد؛ لذا بدون بیان این دو قید، این بند نقص بزرگی دارد.

در بند 51 در بیان خصوصیات مسئول جامعه اسلامی خوب است علاوه بر قیود مطروحه، عبارت «خدمت‌رسانی» نیز اضافه شود.

بند 55 تدابیر، از استیفای حقوق مردم فلسطین سخن گفته شده است که به نظر می‌رسد باید توجه داشت تا 50 سال آینده مساله فلسطین حل خواهد شد و بیان آن در چنین سندی ضروری نیست و بهتر است به همان حمایت از مستضعفین و محرومین بسنده شود


رفتهای بدون آمد!

سرمایه هر رسانه اعتماد مردم است و اگر رسانه‌ای نتواند اطمینان‌بخش باشد و مردم به او اعتماد کنند، عملا فلسفه وجودی خود را از دست داده است. این امر در دنیای امروز که قدرت و وسعت رسانه فزونی یافته است به مراتب بیشتر از پیش احساس و فهم می‌شود.
امروزه هر شهروند با کمک وسایل و امکانات جدید تکنولوژی و رسانه‌ای می‌تواند خود یک رسانه و حاوی اخبار و اطلاعات یا شایعات باشد. بار‌ها اتفاق افتاده است که تصویربرداری یک شهروند از اتفاقی در محل زندگی خود چنان افکار عمومی را تحت تاثیر قرار داده که حاکمیت و جامعه را به واکنش وا داشته است. در چنین فضایی کارکرد رسانه‌های عمومی و ملی مهم‌تر و در عین حال دشوارتر خواهد بود.
پنهان‌کاری و سانسور و ندیدن همه اخبار مردم را از آن رسانه‌زده می‌‎کند. مردم عاشق صداقتند و از دروغگویی و فریبکاری تنفر دارند و اگر حس کنند رسانه‌ای درصدد فریب آنهاست، به شدت در مقابل آن رسانه واکنش نشان می‌دهند و اینجاست که اعتمادشان سلب و از آن رسانه یا شخص رویگردان می‌شوند. هیچ رسانه‌ای برای مدت طولانی نمی‌تواند به مردم دروغ بگوید و هر چه خلاف واقع و شایعات خود را بزک و تزئین کند، بالاخره در یک برهه زمانی دستش برای مردم رو خواهد شد و این نقطه را باید پایان آن رسانه دانست!
11 و 12 اسفند ماه مستند ایستگاه پایانی دروغ از صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران برای مردم پخش شد و زوایای پنهان و ناصواب یکی از کانال‌ها و سایت‌های ضدانقلاب و ضدایران را با روایتی دقیق و تمیز به مردم بازگو کرد.
پس از پخش این مستند و افشای چهره خبیث و فریبکار گردانندگان این کانال، تقریبا روزی 3 هزار نفر از این کانال بیرون می‌روند! در لحظه پخش این مستند این کانال حدود یک میلیون و 319 هزار عضو داشت که این روند کاهشی همچنان ادامه دارد!
این بدین معناست که مردم روایت مستند ایرانی را باور کرده‌اند و از دست این کانال کذاب عصبانی هستند! یکی از دلایل موفقیت این مستند این بود که برخلاف سایر مستند‌های پخش شده از سیما، شخص مورد نظر در مستند، هنوز زنده است و مردم می‌توانند پاسخ او را به این مستند دریافت کنند. اگر آن شخص از دنیا رفته بود یا در زندان محبوس بود، نه تنها این مستند این تاثیر را نمی‌گذاشت بلکه چنانچه تجربه نشان داده است، موجب مظلوم‌نمایی آن مجرم یا متهم یا خاطی می‌شد!

واکنش‌های منفعلانه و متناقض مدیران این کانال به این مستند روز به روز چهره پلید آنان را برای مردم روشن‌تر کرده و به همین خاطر است که روند ریزشی این کانال هنوز متوقف نشده است. شاید برخی صبر کرده‌اند تا پاسخی روشن از صاحبان کانال دریافت کنند و، چون هر چه زمان می‌گذرد پاسخ مناسبی دریافت نمی‌کنند و برعکس تأییدات مستند را بیشتر حس می‌کنند، این سیر نزولی اعضا ادامه خواهد داشت. این مستند تجربه موفقی برای دستگاه‌های اطلاعاتی و قضایی کشور شده است که اگر با مردم صادقانه و مستدل سخن بگویند، مردم همچنان به صدا‌و‌سیما و نهاد‌های ایرانی اعتماد بیشتری دارند تا ماهواره‌ها و شبکه‌های معاند. نکته مهم دیگر برآمده از این اتفاق آن است که همواره روشنگری و تبیین و آگاه‌سازی درست، از فیلتر کردن و محدودیت‌ها (که در برخی موارد لازم است) اثربخشی بیشتری دارد و به جای آنکه دروغگو را در موضع مظلومیت قرار دهد، او را رسوا و مردم را از اطراف او پراکنده می‌کند.

روزنامه جوان 21 اسفند 1397 / صفحه 5


تفسیر شرقی از طوفان نوح(ع)!

یکی از داستانهای مشهور در ادیان و ملل گوناگون، ماجرای طوفان حضرت نوح(ع) است که بنا بر قولی 600 روایت مختلف از آن در فرهنگهای گوناگون وجود دارد.

اما روح کلی قریب به اتفاق آنها و همه ادیان الهی این است که منشا طوفان نوح، گردنشکی مردم زمان این نبی اولوالعزم بوده است.
هم در قرآن و هم در کتب مقدس دیگر به این امر به صراحت اشاره شده است و با اندک اختلافاتی در جزییات داستان، همگی بیان داشته اند که نافرمانی قوم نوح از تعالیم ایشان و طغیان آنها سبب عذاب الهی شده است.

روزنامه شرق(8مرداد، ص1) در مطلبی که چارچوب و موضوع اصلی آن پیرامون محیط زیست است، تعریف جدیدی از داستان نوح ارائه داده است!
نویسنده نوشته است: «اصل داستان تغییر آب‌وهوا و تأثیر آن بر انسان و حیات‌وحش و نحوه برخورد با آن است.» چنانچه مشخص شد این اصل داستان نیست بلکه اصل داستان تمرد بشریت از تعبد در پیشگاه حضرت ربوبیت و رسول اوست که موجبات عذاب الهی را فراهم می‌آورد، حال در دوران حضرت نوح(ع) نوع عذاب این گونه بوده است که ظالمین مغروق در عذاب شدند. به همین دلیل اگر این مهم مورد توجه قرار نگیرد، ارائه عبرت از داستان به بیراهه می‌رود.

نویسنده در ادامه می‌نویسد: «صرف‌نظر از نحوه روایت و دلایلی که در فرهنگ‌های مختلف دراین‌باره نقل می‌شود، کل این داستان برای نسل حاضر و برای مسئولان ایران بسیار آموزنده است. نخست، برای اینکه بفهمیم چرا این رویداد پیش آمده بود. دوم اینکه چگونه برای مقابله با آن برنامه‌ریزی شد. سوم اینکه ما چه باید بکنیم؟»

اما پاسخ نویسنده در پاسخ پرسش اول همان گونه که بیان کرده است سعی کرده است از روایات و دلایل دینی و فرهنگی ماجرا صرف نظر کند، اما در ادامه به جای آن دلایل، دلیلی نشانده است که زاده ذهن نویسنده است و به سختی می‌توان مجرایی برای تطبیق آن با داستان واقعی ساخت!
نویسنده با بیان توضیحاتی درباره تغییرات اقلیمی و آب هوایی در کره زمین، به واسطه تخریب محیط زیست نتیجه می‌گیرد: «با بالا آمدن سطح آب و پیش‌بینی تداوم آن که موجب نابودی انسان و حیات‌وحش می‌شد، خداوند به حضرت نوح(ع) فرمان داد برای نجات بشر و نمونه‌های حیات‌وحش یک کشتی بسازد و زوج و فرد انسان و حیوانات را در آن قرار دهد تا کشتی با قرارگرفتن روی سطح دریایی که زمین را احاطه کرده بود...»

چنانچه مشاهده میشود نویسنده یک دلیل کاملا طبیعی و به دور از اتصال به الوهیت برای ماجرای کشتی نوح بیان می‌کند!
به نظر در ذهن نویسنده این گونه میگذرد که در این داستان، چون حضرت نوح(ع) و دیگران از شرایط اطراف خود مطلع نبودند و یا تخصص لازم در این زمینه‌ها را نداشتند، نیاز به وحی الهی بوده است!

این امر ممکن است این شائبه را ایجاد کند که یک عامل کاملا طبیعی موجب طوفان نوح(ع) شده است و طبق آنچه برخی فیلسوفان غربی اعتقاد دارند، چون عقل بشری توجیهی برای آن ندارد آن را به دین گره میزند!

در حالیکه داستان نوح همانند سایر گزاره های دینی همانطور که مبتنی بر وحی است زیر ساخت عقلی نیز دارد و این دو اصلا با هم منافات ندارد.
نویسنده مینویسد: «ساخت کشتی نوح آن هم در یک دوره طولانی چند نکته را به ما می‌آموزد: نخست اینکه با دیدن نشانه‌های بحران، آینده را پیش‌بینی کردند. دوم اینکه اقدام به برنامه‌ریزی برای راه‌حل دوراندیشانه کردند. سوم اینکه در موعد معین به نتیجه رسیدند که این خود نشانی از دقت در برنامه‌ریزی و اجرای آن بوده است».

به نظر میرسد نویسنده آشنایی دقیقی با داستان حضرت نوح ندارد و یا آنکه در ارائه مطلب با ضعف بیان مواجه شده است. مشخص نیست نویسنده از کدام منبع به داستان نوح اشاره میکند و با استناد به کدام فرهنگ و روایت به نتیجه گیری از داستان نوح میپردازد.
فی الجمله از آنجا که نگارنده این متن قرآن را سند دقیق و کامل و بی تحریف میداند، با استنناد به این کتاب آسمانی مشخص می شود که آنچه نویسنده بیان داشته است اصلا با واقعیت مطابقت ندارد.

چه آنکه اولا در ماجرای بلای الهی در آن دوران، بالا آمدن سطح آب دریا دلیل این امر نبوده است بلکه بارانی سیل آسا از آسمان به باریدن گرفته و از تنور و زمین آب میجوشیده است.. از این رو ربط دادن آن با مسایل طبیعی یک خلاف گویی آشکار است!
در ثانی حضرت نوح(ع) در ساخت کشتی تنها بود و سایرین نه تنها بحرانی را پیش بینی نکردند بلکه به تمسخر ایشان می‌پرداختند که در سرزمینی دور از دریا و بی آب و علف مشغول ساخت یک کشتی عظیم الجثه است.

در واقع همه ماجرا متصل به وحی است و طبیعت و بشر دخالتی در آن ندارند.
بهتر آن است متخصصان عرصه محیط زیست در همان حوزه تخصصی خود ورود کنند. تا انحراف و تحریفی در داستانهای تاریخی و دینی انجام ندهند که بعضا ایجاد شبهه در اذهان می‌نماید.


بیمنطقی در بیحجابی توریستها!

حجت‌الاسلام محسن غرویان در واکنش به اینکه برخی اخیرا مطرح می‌کنند قانون حجاب اجباری برای توریست‌هایی که به ایران می‌آیند در مناطق آزاد ملغی شود، گفته است: «همانطور که ما به کشورهای دیگر می‌رویم و طبق قوانین خودمان عمل می‌کنیم، باید به توریست‌ها هم اجازه داده شود در کشور ما طبق قوانین خودشان عمل کنند».«توریست‌ها از نظر شرعی و فقهی جبری در اجرای موازین دینی ما ندارند، آنها می‌توانند خودشان حجاب را اختیار کنند و از نظر مذهبی اجباری برای آنها وجود ندارد. فقه ما با مسیحیان در مواردی همچون معاملات مغایرت‌هایی با یکدیگر دارند اما احکام فقه و حتی ازدواج آنها برای ما محترم است».

غرویان در پاسخ به این سوال که آیا این قانون در خصوص توریست‌های کشورهای مسلمانی مثل ترکیه که حجاب در آنها اجباری نیست، هم قابل اجراست یا خیر، گفت: این مباحث جنجالی است که باید به مجلس برود و باید صاحب‌نظران هم در خصوص آن نظر بدهند، اما به نظر من بهتر است، این مسئله را به اختیار خود توریست‌ها بگذاریم».«صاحب نظران باید در این خصوص به صورت منطقی سخن بگویند تا به مرحله تصمیم و قانون برسد».

در باره این اظهارات چند نکته قابل تامل است:

یک- در سخنان آقای غرویان بین فقه و قانون خلط صورت گرفته است و مرز آنها روشن نیست! جایی می‌گوید ما در کشورهای خارجی قانون خود را عمل می‌کنیم و آنها هم باید اینجا قانون خودشان را عمل کنند، جایی دیگر می‌گوید از لحاظ فقهی اجباری بر حجاب توریست‌ها نیست! و در پایان باز اعلام می‌دارد باید این مطالب قانون شود!

اگر بین این دو تفکیک قائل شویم بدین معناست که هنگامی که ایرانیان به خارج می‌روند در واقع دارند به شریعت خود عمل می‌کنند نه به قانون ایران. شریعت اسلام هم تابع مکان نیست! همچنین از سویی در بسیاری از موارد ممکن است و باید به قوانین آن کشورها عمل شود، مانند ثبت نام در مدارس و قوانین بیمه و راهنمایی رانندگی! یعنی این گزاره که از دو جهت ایراد دارد اول آنکه ما در کشورهای دیگر لزوما قانون کشور خود را عمل نمی‌کنیم بلکه تابع شریعت هستیم در ثانی بر مواردی به قوانین آن کشورها هم عمل میشود!

اگر هم ایشان قائل است بین قانون ایران و فقه نمی‌توان تفکیک نمود باز هم بحث به همان ترتیبی است که بیان شد و در واقع شریعت مورد عمل است.

به هر تقدیر چون مقدمات با اشکال مواجه است این نتیجه که باید به توریست ها هم اجازه دهیم تا به قانون خود عمل کنند نادرست است!

دو- اینکه ایشان می‌فرماید توریست ها اجبار مذهبی برای حجاب ندارند، در مورد اقلیت های مذهبی ایران هم صادق است. طبق قاعده ایشان باید این حرف را در مورد اقلیت های مذهبی کشورمان نیز بزند و اعلام نماید که ایشان نیز اجباری به پوشش ندارند! آیا ایشان حاضر به چنین موضع گیری خواهد بود؟ اگر پاسخ ایشان منفی است باید روشن شود چگونه توریست ها از این کلیت استثنا می شوند؟

ضمن اینکه دلیلی ندارد این بحث را فقط در توریست منحصر کنیم بلکه سفرا و مهمانان و تجار و ورزشکاران خارجی و .. هم می بایست مشمول این حکم ایشان بشوند. آیا نظر ایشان این چنین است؟

ممکن است ایشان بحث را به قواعد ثانوی احکام سوق دهد که در این صورت همین امر را می توان در مورد حجاب توریست ها گفت و آن را طبق احکام ثانوی دانست!

سه- سوال بعدی اینجاست این حکم را چرا و با کدام دلیل عقلی یا نقلی باید منحصر در پوشش نماییم؟ اگر طبق این استدلال چون فقه مسیحیت و سایر ادیان برای ما محترم است پس باید بگذاریم در کشور ما در ملاعام به فقه خود عمل کنند، پس نتیجتا نظر ایشان در مورد شرب خمر، خوردن گوشت خوک، رقص و سایر مواردی که در فقه مسیحیت و سایر ادیان وجود دارد چیست؟

در فقه مسیحیت هیچ حدی برای پوشش زنان وجود ندارد آیا باید اجازه داد توریست ها برهنه شده و به دریا یا اماکن دیگر بروند؟ در فقه مسیحیت نه تنها اجباری به پوشیدن روسری نیست بلکه برای پوشیدن شلوار و پیراهن نیز محدودیتی وجود ندارد! طبق منطق آقای غرویان باید پاسخ به همه این سوالات مثبت باشد..

جدای از مسائل فقهی و شرعی بحث، ایشان که به منطق و علوم عقلی مشهور هستند، شایسته است طبق ضوابط و استدلال های منطقی به سوالات فوق که لوازم سخن ایشان است پاسخ دهند و به یک عبارت کلی و مبهم که به قول خود ایشان سبب جنجال خواهد شد اکتفا ننماید!

بی تردید اگر نگاه سیاسی به این مباحث کنار گذاشته شود، مجرای بحث بهتر و دقیق تر خواهد بود!

روزنامه رسالت 


سانسور سید مقاومت در اینستاگرام

امروزه هنگامی که از پیام رسانها سخن گفته می شود، عده ای با تعابیر زیبایی مانند آزادی و عدم برخورد و حذف و گردش آزاد اطلاعات سخن می گویند. پیام رسانهای خارجی مانند دولت های خود همواره دم از آزادی بیان می‌زنند؛ اما در عمل آنچه اتفاق می افتد این است که این پیام رسانها مانند ابزاری در دست دولتمردان خود با  گردش آزاد اطلاعات برخورد می کنند. 
این روزها به کرات شاهد هستیم نرم افزار اینستاگرام که با همین ادعا میلیونها تصویر و کلیپ مستهجن و خشونت آمیز وتفرقه انگیز به صورت ضبط شده و حتی مستقیم در اختیار کاربران می گذارد، با هر گونه صفحه و حتی عکس «سید حسن نصراله» برخورد کرده و آن را حذف می کند! 
کسانی که با این نرم افزار سروکار دارند هر روز مشاهده می کنند تنها به خاطر گذاشتن یک عکس از سید حسن نصراله بدون آنکه نوشته ذیل آن تعابیر ناشایستی داشته باشد، پستشان حذف و با تذکر اینستاگرام مواجه می شوند! 
این در حالی است که خشن ترین افراد مانند رئیس جمهور آمریکا و پادشاه و ولیعهد عربستان در این فضا فعالیت می کنند و گاه حتی یک کشور را تهدید می کنند! 
سید حسن نصراله یک شخصیت تاثیرگذار و محبوب در لبنان و حتی در جهان اسلام است. انتخابات پارلمانی لبنان نمونه کوچکی از محبوبیت این رهبر عربی بود. رسانه های غربی حتی در آنجا که ادعای مستقل و مردمی بودن دارند و به آن تظاهر می کنند، در برابر محبوبیت افرادی مانند نصراله دست به تیغ سانسور می برند و با حذف شبکه و گفتار و حتی عکس او در صدد این بر آمده اند صدای مقاومت به گوش جهانیان رسانده نشود! 
اما آنچه اتفاق می افتد بر خلاف تحرکات رسانه های سانسورچی غربی است و با وجود همه تخریب ها و تحریف ها و سانسورها انتخابات لبنان و عراق نشان داد مردم به خوبی جریانات اصیل را می شناسند و اولین معیار آنها برای گزینش ضد آمریکایی و ضد صهیونیستی بودن افراد است! 
البته کسانی که آشنا با این فضا هستند می دانند وقتی از حذف و سانسور در این فضا سخن گفته می شود به معنای حذف کامل و صد در صدی نیست و بلکه کلام از اقدام غالبی و حداکثری است که در برخی زمانها افزایش می یابد و به نظر می رسد پیروزی های مکرر حزب الله در این برهه زمانی در حذف و سانسورهای اخیر بی تاثیر نیست.
اکنون با توجه به اقدام خلاف حقوق بشری اینستاگرام، کاربران ایرانی باید در اقدامی در خور توجه و هماهنگ عکس های سید حسن نصراله را به کرات و دفعات  در صفحات خود منتشر کنند تا ضمن نشان دادن پوچ بودن شعارهای غربی ها در مورد آزادی بیان، عظمت و مهابت و محبوبیت سید مقاومت را به رخ رسانه های غربی بکشند.

روزنامه رسالت