سفارش تبلیغ
صبا ویژن

القاب علمی زیر تیغ غلو سیاسی!

 یکم: عدل را این گونه تعریف کرده‌اند که «وضع کل الشی موضعه»؛ یعنی آنکه هر هنگام که چیزی سر جای خودش قرار گیرد، عدل است و در غیر این صورت اگر امری بر موضع خود نباشد ظلم اتفاق افتاده است. اعتدال هم که باید برگرفته از عدل باشد بروز همین عدل است. هرگاه ظلمی رخ می‌دهد یا با فراط روبرو شده‌ایم یا با تفریط. از این رو در تفکر شیعی «محب غال» و «مبغض قال» هر دو مذموم هستند هم او که از سر محبت در ورطه غلو و زیاده گویی افتاده و اهل بیت را در جای خدا می‌نشاند و هم او که کمتر از جایگاه اهل بیت ایشان را فقط علمای ابرار می‌داند که نه معصوم‌اند و نه ولایت و حکومت دارند و نه علم غیب و ... و اهل بیت را در جای یک انسان معمولی قرار می‌دهد هر دو ظالم هستند. محبت گروه اول باعث نمی‌شود چشم بر این ظلم آشکار آن‌ها بسته شود و شیعه به سختی با غالیان برخورد کرده است.

دوم: از قدیم الایام در مجامع علمی مرسوم بوده است هر گاه شخصی ترقی و تعالی علمی پیدا می‌کرد بر اساس احترام به علم و دانش برای او لقبی در نظر می‌گرفتند؛ ثقه الاسلام، حجت الاسلام، محقق، ‌شیخ، آخوند، ملا، ‌میرزا، دکتر، پرفسور و ... از این دست القاب است که به جز دو مورد آخری باقی در حوزه و بین علمای دین مرسوم بوده است. با گذشت زمان البته این عناوین دست خوش تغییرات شده‌اند و اگر روزی حجت الاسلام لقب یکی از علمای بزرگ بود امروز به هر طلبه ملبسی که لباس روحانیت به تن کند، حجت الاسلام گفته می‌شود. آنچه در این بین مهم است هیچگاه در حوزه این القاب مانند مدارک دانشگاهی ویا درجات نظامی از سوی نهاد یا اشخاص به کسی اعطا نمی‌شد و کاملاً عرفی و در طول زمان با توجه به علم و آثار و تخصص و شاگردان و.. افراد، علما به این عناوین خوانده می‌شدند. این روزها متاسفانه بالا رفتن سن و قرار گرفتن در مناصب حکومتی نیز بر این عناوین تاثیر گذاشته و شخصی که همگان می‌دانند سالهاست فعالیت علمی ندارد به دلیل بالا رفتن سن و قرار گرفتن در برخی مناصب خاص «آیت الله» خوانده می‌شود!‌ این گونه بذل و بخشش در عناوین و القاب به نظر یکی از مصادیق افراط و خروج از مدار عدل است. چنانچه از سوی دیگر نیز شخصی که مراجع اجتهاد او را تأیید کرده اند را برخی به دلایل سیاسی حتی حاظر نیستند حجت الاسلام بخوانند!

سوم: حجت الاسلام والمسلمین هاشمی رفسنجانی چندی قبل در هماش تجلیل از همسر حضرت امام(ره) بیان داشت: «آقای علامه حجت‌الاسلام و المسلمین حسن‌ آقای خمینی یک روحانی نمونه بسیار باهوش هستند که مسائل را به خوبی تحلیل می‌کند». این کلام آمیخته با غلو آقای هاشمی در علامه خواندن جناب حجت الاسلام و المسلمین سید حسن خمینی با مخالفت برخی موجه شد. گرچه عده‌ای بر مبنای سیاسی کاری با این سخن به مخالفت برخاستند اما به هر حال علامه نامیدن جناب سیدحسن خمینی تعجب بسیاری را بر انگیخت. پس از ماه‌ها آقای هاشمی در توضیح آنچه بیان کرده بود توضیح داده است: «این به این خاطر است که نمی‌دانند معنای کلمه علامه چیست. الان فلانی و بهمانی آیت‌ا... هستند! (با خنده) علامه خیلی پایین‌تر است. علامه یعنی کسی که زیاد می‌داند و حسن آقا خیلی می‌داند و انسان بسیار خوش استعدادی است و شبیه استعدادهای امام را دارد و اهل کار کردن است. در قم درس خارج می‌گوید و شاگردهای خوبی دارد. انسان کوچکی نیست که علامه برایش زیاد باشد. من نمی‌دانم چه معنایی از علامه می‌فهمند که حساسیت نشان می‌دهند». این گونه سخن گفتن آقای هاشمی از کلام پیشین ایشان تعجب آور تر است! به نظر می‌رسد حضور مستمر آقای هاشمی در عرصه‌های سیاسی و دوری ایشان از فضای درسی و علمی حوزه علمیه سبب شده ایشان به این سادگی دست به مغالطه بزنند و بین معنای لغوی و معنای اصطلاحی واژه علامه خلط کنند! ایشان بیان داشته است علامه یعنی کسی که زیاد می‌داند بی تردید این معنای لغوی علامه است چرا که این کلمه صیغه مبالغه است از علم است و در لغت یعنی کسی که علم بسیار دارد و بسیاز داناست. اما آیا منظور آقای هاشمی از علامه خطاب کردن سید حسن خمینی معنای لغوی آن بوده است؟ اگر چنین باشد آیا چنین چیزی در حوزه علمیه و حتی فضاهای دیگر علمی مرسوم است؟ آیا مثلاً می‌توان به یک دانش آموزی که خوب هندسه می‌داند مهندس گفت؟ آیا ایشان و دوست‌داران ایشان که این روزها با لفظ مطلق «آیت الله» از ایشان یاد می‌کنند، منظورشان معنای لغوی است؟ آیت الله در لغت یعنی نشانه خدا و به این ترتیب کوه و بیان نیز آیت الله هستند و لذا هر انسانی را هم می‌توان به معنای لغوی آیت الله و نشانه خدا نامید! اما در اصطلاح حوزویان کسی که مجتهد باشد و منصب افتا داشته باشد و کرسی درس و بحث داشته باشد را آیت الله می خوانند! اما آقای هاشمی اگر به خاطر داشت باشند این گونه تعابیر در حوزه علمیه و عرف فضلا مرسوم نیست و اصولاً این لغات امروز معانی اصطلاحی خاصی دارند. ایشان بیان داشته است «علامه خیلی پایین تر از آیت الله است» که جمله ای مبهم و دارای مغالطه است. بله! معنای لغوی علامه از معنای اصطلاحی آیت الله پایین‌تر است اما آنچه سبب حساسیت برخی نسبت به علامه خطاب شدن جناب سید حسن خمینی شده است و تعجب آقای هاشمی را برانگیخته است این است که این منتقدان بر اساس عرف حوزه و فضای علمی در آن از لفظ علامه معنای اصطلاحی آن را برداشت کرده اند که بالاتر از معنای اصطلاحی آیت الله است از این رو به راحتی با نگاهی به علمای حوزه مشاهده می‌شود تعداد آیت الله‌ها بیشتر از علامه‌هاست! چرا که در عرف علمی و حوزوی علامه کسی است که در چندین علم اجتهاد و تبحر و اثر و شاگرد داشته باشد. لذا علامه طباطبایی،‌ علامه عسگری، علامه امینی، علامه جعفری، علامه حسن زاده آملی و ... را علامه می‌دانند اما افراد بسیاری که درس خارج دارند و حتی به مقام مرجعیت رسیده‌اند را آیت الله و آیت الله العظمی می‌خوانند اما علامه نمی‌دانند گر چه این افراد بسیار دانا هستند و در معنای لغوی علامه هستند!

از این رو اگر حساسیت‌های سیاسی را کنار بگذاریم، برخی دغدغه علمی و اخلاقی دارند که کلمات و عناوین بر مبنای عدل و اعتدال بیان شود و بر خلاف مشی و عرف فضای علمی حوزه قدمی برداشته نشود و سنت سیئه ای بنا نهاده نشود که که القاب و عناوین علمی بر مبنای سیاسی کاری و قدرت حاکمه به افراد اعطا شود نه بر مبنای علم و دانش او!

اگر هم قرار است لقب علمی بر کسی داده شود شایسته است اساتید و فضلای حوزه علمیه این کار را بکنند نه آنکه عناصر سیاسی و رسانه ها القاب را به افراد بچسبانند. در نتیجه برای تکریم علم و دانش پسندیده آن است بدون حب و بغض و احساس در مورد افراد سخن گفته شود. اگر جناب هاشمی رفتسنجانی به هر دلیلی به جناب سید حسن خمینی علاقه مند است دلیلی بر اعطای رتبه علمی به ایشان نیست!


» نظر

قرائت آمریکایی از دین؛ ریشه خشونت!

آقای احمد شیرزاد یکی از عناصر افراطی اصلاح طلب که مواضع افراطی او در مورد صنعت هسته ای کشور در مجلس ششم حتی مورد اعتراض افراد اصلاح طلب قرار گرفت در یادداشتی با عنوان « ایران و جامعه جهانی علیه افراطی‌گری» (روزنامه آرمان، 12/6/94، ص2)  به بررسی عوامل افراطی گری در کشورهای منطقه غرب آسیا پرداخته است و آنگاه توضیح داده است چون درایران اسلام رحمانی حاکم است ترور و جنایت در ایران وجود ندارد.

او نوشته است: «افراط‌گری در منطقه خاورمیانه پدیده غریبی نیست. در رسانه‌های جهان معمولاً اخبار خاورمیانه با بمبگذاری، ترور و انواع خشونت و افراطی‌گری همراه است... افراط‌گری و تندروی درجهان سوم مسبوق به سابقه است که قبلاً درآمریکای لاتین شاهد آن بودیم و در حال حاضر نیز در شمال آفریقا اقداماتی که «بوکوحرام» انجام می‌دهد نمونه‌ای از خشونت و تروریسم است».

شیرزاد به لشگرکشی و حمله آمریکا به افغانستان و عراق اشاهر می‌کند که با «با هدف مقابله با تروریسم صورت گرفت» منتهی پس از چندین سال خشونت و ترور همچنان دراین کشورها ادامه دارد. او آنگاه به ریشه فرهنگی تروریسم دراین کشورها اشاره می‌کند و می‌نویسد: «یک عامل فرهنگی و مهم آن قرائت‌های افراطی از اسلام است که مشابه آن در ادیان دیگر نیز قابل مشاهده است. برای مثال صهیونیسم به عنوان قرائت افراطی از آیین یهود شناخته می‌شود و معمولاً این چهره‌های افراطی همراه با قرائت کاملاً خودخواهانه ازحقیقت دین همراه‌اند. این گرایش در رهبران گروه‌های افراطی وجود دارد و طبیعتاً به مریدان آن‌ها نیز سرایت می‌کند».

 او برای مقابله با این کار پیشنهاد می‌کند: «اولین کاری که جامعه بین‌الملل باید انجام دهد اینکه هیچ بخش و قسمتی از کشور خالی از نفوذ و اقتدار حکومت مرکزی نباشد»

وی آنگاه در صدد پاسخ به این پرسش برمی‌آید که «چرا این گروهک‌های تروریستی در ایران موفق نشدند؟» وی عامل اول این امر را حاکمیت یکپارچه و اقتدار نیروهای نظامی-امنیتی در ایران می‌داند. وی در بیان عامل دوم می‌نویسد: «جامعه ایران یک جامعه اخلاقی و معتدل است که با قرائت‌های تند و افراطی فاصله زیادی دارد. ایرانی‌ها توانسته‌اند مذهب را به‌گونه‌ای درجریان زندگی خود جاری کنند که ازعناصر تحمل و مدارا خالی نباشد و این ویژگی در برخی کشورهای منطقه کمتر دیده می‌شود. اسلامی که در ایران وجود دارد رحمانی است و حتی غربی‌ها نیز به آن اذعان دارند».

ایشان در آخر نتیجه می‌گیرد: «بنابراین آنچه دیده می‌شود اینکه جامعه جهانی می‌تواند دست در دست جامعه و دولت ایران در محو تروریسم و افراطی‌گری بخصوص در منطقه استراتژیک خاورمیانه نقش موثری ایفا کند».

برای تکمیل سخنان آقای شیرزاد باید خاطر نشان کرد عامل عمده و بلکه ریشه اصلی اتفاقات ناگوار در غرب آسیا نه عامل فرهنگی دینی، که دخالت نیروهای غربی و به خصوص آمریکایی در منطقه است. لذا نباید دچار مغالطه «اخذ ما بالعرض مکان ما بالذات»و بزرگنمایی عوامل دست چندم یک پدیده پرداخت و آنگاه به تحلیل و نتایج نادرست رسید!

اگر امروز به گفته آقای شیرزاد در امریکای لاتین ترور و خشونت کمتر دیده می‌شود برای این است که سلطه آمریکا به این کشورها کم شده است.

کشورهای اسلامی سال‌ها با عقاید و مذاهب مختلف در کنار هم با صلح و مسالمت، زیست کرده‌اند اما از زمانی که غربی‌ها به این منطقه نفوذ کردند و به ایجاد گروه‌های تکفیری مثل وهابیت پرداختند و آن‌ها را همه جوره حمایت نمودند اوضاع غرب آسیا به هم ریخته شده است. حمله آمریکا به افغانستان و عراق هیچگاه به دلیل مبارزه و مقابله با تروریست نبوده است چه آنکه صدام حسین و طالبان هر دو ساخته و از سرسپردگان آمریکا بودند و این جنگهای تحمیلی به امت اسلام به دلیل خوی استکباری و غارتگری غربیان و به خصوص آمریکا بود که برای چپاول یک ملت و کشور رخ داد. چنانچه امروز آنچه در سوریه می‌گذرد هیچگاه جنگ فرقه‌ای و مذهبی نیست و اگر امریکا و کشورهای غربی دخالت‌های خود را از سوریه بردارند اوضاع این کشور این گونه بحرانی و متشنج نمی‌شد.

تاریخ نشان داده است امریکا هرجا قدم می‌گذارد نا امنی و خشونت به وجود می‌آورد. گرچه خشونتهای حاصل از مسائل ایدئولوژیک و اعتقادی را نمی‌توان در کشورهای اسلامی نادیده گرفت اما این عامل را نمی‌توان عامل اصلی خونریزی‌ها و جنگ در منطقه دانست. چه آنکه همان گروه افراطی یهودی که بدترین جنایت‌ها را در فلسطین و لبنان انجام می‌دهد و از کشتن و سوزاندن کودکان نیز ابا ندارد و در برابر چشم جهانیان دست به قتل و غارت می‌زند مورد حمایت صد در صد آمریکا و کشورهای اروپایی است. نسخه های اسلامی تروریستها مانند داعش و بوکوحرام نیز آغوش امریکا بیرون خزیده‌اند!

حال باید مشخص شود منظور جناب شیرزاد از جامعه جهانی چیست؟. ایران با کدام «جامعه جهانی» قرار است در مبارزه با افراطی‌گری همراه شود؟ اگر منظور امریکا و برخی کشورهای اروپایی هستند که باید گفت این‌ها خودشان منشأ ترور و مولد تروریست و فرهنگ تروریسم و هستند و بهترین راه برای مقابله با افراطی‌گری مقابله با سیاست‌ها و فرهنگ‌های امریکایی و غربی است چه در طول تاریخ جنگ‌های جهانی به راه انداخته‌اند و همواره حامی تروریسم و ظالمان بوده‌اند.

با این اوصاف پاسخ آن سؤال آقای شیرزاد هم به خوبی روشن می‌شود اگر امروزد ر ایران اسلامی با وجود فرهنگ‌ها و مذاهب و اقوام مختلف، خشونت و ترور وجود ندارد به این خاطر است که دست امریکا از کشور ما کوتاه است چه آنکه در مواردی مثل اوایل انقلاب، جنگ تحمیلی و فتنه 88 که به دلایلی امریکا یا انگلیس توانست مقداری در ایران نفوذ کند، اغتشاش و خشونت نیز در ایران هم رخ داد که نمونه آخر آن را می‌توان ترور دانشمندان هسته‌ای کشور دانست که با حمایت آمریکا و کشورهای همراه شیطان بزرگ صورت گرفت. به نظر آنچه سبب خشونت و ترور در دنیا شده قرائت آمریکایی از دین و فرهنگ است که تروریست پرور است و اما در ایران «اسلام ناب محمدی» و نه اسلام رحمانی که نه سلطه گر است و نه سلطه پذیر حاکم است که نه اهل ترور است و نه اجازه تاخت و تاز به معاندان صلح را می‌دهد.

به نظر می رسد خوش بینی افراطی برخی عناصر در داخل به شیطان بزرگ می تواند منشا خطری باشد که کشورهای منطقه را نیز دچار آسیب کرده است و آن قرائت آمریکایی از دین است که در نقطه‌ای به اسم تکفیر و در نقطه‌ای دیگر به نام اسلام رحمانی سر بلند می‌کند و ترور و خشونت می آفریند!


» نظر

وزیر کشور رییس جمهور بعدی را انتخاب کرد؟

آقای رحمانی فضلی وزیر کشور در گفتگو با سایت اطلاع رسانی دولت که به مناسبت هفته دولت انجام شده است در بیانی عجیب گفته است روحانی قرار است هشت سال رییس جمهور باشد. (کد خبر : 266614 )
 
سایت دولت از ایشان پرسیده است؛ «الان که عمر دولت دهم به نیمه رسیده است، چقدر از اهداف و برنامه هایتان عملیاتی شده است؟»

و آقای رحمانی فضلی با خنده پاسخ داده است: «البته عمر این دولت، به نیمه نرسیده، یک چهارم آن سپری شده! آقای روحانی قرار است 8 سال رئیس جمهور باشند!» 

البته به نظر می رسد ایشان قصد مزاح داشته و ان شاء الله خنده ایشان از این جهت بوده و اراده جدی از کلام خویش نداشته است! اما همین کلام شوخی در برخی سایتها مانند جماران و انتخاب که حامی دولت هستند تیتر شده است. 

طبق قانون وزارت کشور نقش مجری را در انتخابات بازی می کند و برگزاری انتخابات به عهده این وزارت خانه است حال وقتی وزیر این وزارتخانه در گفتگویی رسمی حتی با مزاح چنین سخنی بیان می کند می تواند ایجاد شائبه کند. چه قراری است که روحانی باید هشت سال رییس جمهو باشد؟ این قرار را چه کسی گذاشته است؟ اگر قرار است مردم رای بدهند بهتر است بگذاریم صندوقهای رای رییس جمهور بعدی را معلوم کند نه وزیر کشور دولت! 

به نظر می رسد با توجه به نقش اساسی وزارت کشور در انتخابات و با توجه به اینکه انتخابات مجلس شورای اسلامی در پیش است و مسئولین دولتی سعی دارند اختیارات هیاتهای اجرایی را افزایش دهند، وزیر محترم کشور این صخن خود را اصلاح کند و توضیحی در مورد آن بیان کند تا خدایی نکرده شبهه ای در برگزاری انتخابات به وجود نیاید. پسندیده آن است مسئولان جایگاه حقوقی خود را درک کنند و بر این مبنا سخن بگویند و حتی شوخی کنند.

درست است که وزیر کشور، یکی از وزرای این دولت است اما باید توجه کند که او باید در انتخابات بی طرف باشد تا بهانه ای دست فتنه گران ندهد!

اگر قرار است روحانی هشت سال رییس جمهور باشد عملا برگزاری انتخابات سال 96 چه فایده ای دارد؟

آیا این سخنان در تناقض با سخنانی نیست که این روزها از دولتمردان راجع به انتخابات پرشور شنیده می‌شود؟ آیا چنین قرارهایی در انتخابات مجلس هم گذاشته شده است؟ 

اگر قرار است همدلی بین مردم و دولت وجود داشته باشد مسئولان باید در سخنان خود دقت بیشتری کنند و حاشیه سازی ننمایند. اگر قرار است از قانون گرایی سخن بگوییم و بر قانون پافشاری کنیم بایستی در مسیر قانون مشی کنیم نه آنکه حرف از قانون گرایی بزنیم و سایر نهادها را به قانون تشویق کنیم اما خود رویه ای خلاف این داشت باشیم!‌

بهتر است دولتمردان به جای اظهارات بی مورد خود در مورد شورای نگهبان به وظایف قانونی خود عمل کنند و حاشیه سازی نکنند!

پیش از این نیز صالحی پس از آنکه گفته بود آمریکایی ها در مذاکرات دبه در آورده اند اعلام کرد شوخی کرده است!!

» نظر

اتحاد در میان زد و خورد اصلاح طلبان

29 مرداد ماه در اجلاس سران، جمعی از تندروترین اصلاح‌طلبان دور هم گرد آمدند تا در دولت موسوم به اعتدال، بار دیگر فعالیت‌های افراطی خود را آغاز کنند!

در این گردهمایی افراطیون از حزب «اتحاد ملت» که به نظر می‌آید نسخه برابر اصل حزب تندرو و منحله مشارکت می‌باشد، رونمایی شد! روزنامه های ابتکار و آفتاب یزد با تیترهای «حزبی برای مشارکت مردم» و «مانور مشارکت در اتحاد ملت» عملا از پشت پرده حزب تازه تاسیس خبر دادند!

اصلاح‌طلبان رادیکال در حالی دور هم از «اتحاد» دم زدند که این روزها در جیهه اصلاحات شدیدترین افتراق‌ها و اختلافات به وجود آمده است. این جماعت تندرو که نشان داده‌اند تحمل باخت و حتی رقیب را ندارند در تازه‌ترین اقدامات و رفتارهای خشن خود، در اردوگاه اصلاح طلبان،  می‌توان به واکنش این گروه به تأسیس حزب نوپای ندا (نسل دوم اصلاح طلبان) اشاره کرد! حزبی که به مدیریت یک اصلاح طلب و از رفقای همین جمع یعنی جناب صادق خرازی شکل گرفته است. اما از آن جهت که رویکردی متفاوتی در اصلاح طلبی خود دارد در اردوگاه اصلاح‌طلبان تحمل نمی‌شود!

سخنان اخیر آقای خرازی با هفته نامه مثلث ندای اختلاف اصلاح طلبان را رساتر کرد و سبب شد صدای آقایان روی هم بلند شود!

آقای خرازی گفته بود: «من اصلاح‌طلبی که نمادش خارج از کشور باشد و پول بگیرد را قبول ندارم. اینکه بروند و اتهام بزنند و بدو بیراه بگویند و شانتاژ کنند را قبول ندارم. کسانی را یادم است که در دورانی که سفیر بودم با خارجی‌ها مذاکره می‌کردند و به دشمن ‌گرا می‌دادند؛ من آن‌ها را به‌عنوان اصلاح‌طلب قبول ندارم. لیستشان را هم دارم و اگر قرار باشد روزی ارائه دهم، ارائه خواهم داد.»

پس از این سخن بود که آقایان رمضان‌زاده و ابطحی و پورنجاتی حرفهای  آقای خرازی را به خود گرفتند و به او اتهام قاچاق نسخه خطی به خارج از کشور زدند!

زد و خورد اصلاح طلبان با بیانیه حزب ندا و سپس موضع گیری روزنامه‌های مخالف ندا بالا گرفت و رسانه‌های حامی نسل اول اصلاحات، نسل دومی‌های اصلاحات را از حمله‌های خود بی نصیب نگداشتند و حتی او را غضنفر اردوگاه اصلاح طلبان دانستند که باید با رها کردن مارادنا فعلاً او را مهار کرد!

حال در میان این اختلافات و شکاف عمیق اصلاح‌طلبان، سخن از اتحاد ملت از جانب این جماعت که یک ندای کوچک متفاوت در درون خود را تحمل نمی‌کنند گزاف به نظر می‌رسد! ‌به خصوص اینکه در سابقه این افراد بسیار دیده شده رقیب خود را به هیچ وجه حتی به قیمت آشوب و فتنه و تهمت، تحمل نمی‌کنند. رفتار این آقایان با هاشمی رفسنجانی و حدادعادل در مجلس ششم این ادعا را ثابت می‌کند که در آن سال‌ها این جماعتی که امروز دنباله رو و مبلغ هامشی هستند وقتی هاشمی را رقیب خود می‌دیدند چگونه بی مهابا به او حمله کرده تا اورا از صحنه رقابت به در کنند همچنین ورود حدادعادل به مجلس که با کارشکنی تأیید اعتبار نامه تنها رقیب آن‌ها در مجلس مواجه شد و اوج این رفتار در فتنه 88 بود که با شکست از رقیب و رویگردانی مردم از این جماعت کشور را به آشوب کشیدند و عمیق‌ترین شکاف بین ملت را رقم زدند! حال واقعاً می‌توان باور کرد این جماعت تفرقه افکن خشن دم از «اتحاد ملت» بزنند؟

البته این نکته را نیز باید مورد توجه قرار داد که در میان قوه قضاییه باید به و ظیفه خود عمل کند و سخنان صادق خرازی و از سوی دیگر مخالفان او را پیگیری کند.

آن اصلاح طلبان خائنی که صادق خرازی از آن‌ها سخن می‌گوید که حتی در زمان خودشان به دشمن گرا می‌دادند چه کسانی هستند؟ با توجه به عملکرد اصلاح طلبان در فتنه 88 و فرار جمعی از اصلاح طلبان از کشور و دریوزگی آنان در برابر دشمنان ملت در رسانه‌های معاند نظام، آیا سخنان آقای خرازی صادق است؟ اگر سخنان ایشان کذب است باز هم باید قوه قضاییه با دروغی که یک جناح را زیر سؤال می‌برد برخورد کند. از سوی دیگر آیا واقعاً دیپلمات اصلاح طلب یک قاچاقچی است؟ اگر چنین است باد با او برخورد قضایی جدی شود و اگر از آن سو عده ای چنین اتهامی را مطرح می‌کنند ناراست سخن می‌گوید باید به خاطر هتک آبروی یک شهروند مورد بازخواست قرار گیرند. به رهر حال الان زمانی است که باید قوه قضاییه با ورود خود به این نزاع خانوادگی سیاسی، بحث و جدل در این رابطه را پایان دهد و معلوم شود چه کسی خائن است چه کسی اهل قاچاق و یا احتمالاً چه کسی دروغگو و افترا زننده.

 

به هر صورت الان دو حزب اصلی اصلاح طلبان نسل اول (اتحادملت) و نسل دوم (ندا) داعیه ورود به خانه ملت دارندو مردم باید بدانند چه کسی خائت اسن چه کسی قاچاقچی و یا اصولا چه کسی از اساس دروغ می گوید. روشن شدن این مطلب می تواند در رای مردم اثرگذار باشد! 


» نظر

به بهانه تدفین شهدا در حوزه امیرالمومنین تهران.

به گواهی تاریخ روحانیت همواره در عرصه های حساس در کنار ملت و در صف مقدم جنبشهای هم سرنوشت ساز بوده اند که نمونه بارز آن پیروزی انقلاب اسلامی و پس از آن دفاع مقدس بوده است چنانچه حضرت امام خمینی می فرماید: «در هر نهضت و انقلاب الهى و مردمى، علماى اسلام اولین کسانى بوده‏اند که بر تارک جبین‏شان خون و شهادت نقش بسته است. کدام انقلاب مردمى- اسلامى را سراغ کنیم که در آن حوزه و روحانیت پیش کسوت شهادت نبوده‏اند و بر بالاى دار نرفته‏اند و اجساد مطهرشان بر سنگفرشهاى حوادث خونین به شهادت نایستاده است؟ در 15 خرداد و در حوادث قبل و بعد از پیروزى، شهداى اولین، از کدام قشر بوده‏اند؟ خدا را سپاس مى‏گزاریم که از دیوارهاى فیضیه گرفته تا سلولهاى مخوف و انفرادى رژیم شاه‏ و از کوچه و خیابان تا مسجد و محراب امامت جمعه و جماعات و از دفاتر کار و محل خدمت تا خطوط مقدم جبهه‏ها و میادین مین، خون پاک شهداى حوزه و روحانیت افق فقاهت را گلگون کرده است و در پایان افتخارآمیز جنگ تحمیلى نیز رقم شهدا و جانبازان و مفقودین حوزه‏ها نسبت به قشرهاى دیگر زیادتر است. بیش از دو هزار و پانصد نفر از طلاب علوم دینیه در سراسر ایران در جنگ تحمیلى شهید شده‏اند و این رقم نشان مى‏دهد که روحانیت براى دفاع از اسلام و کشور اسلامى ایران تا چه حد مهیا بوده است. (صحیفه امام، ج‏21، ص: 276)

امروز نیز بر مبنای آمار در بین اقشار بسیجی، طلاب با نسبت بالایی در بسیج طلاب حضور دارند و بیش از 95 درصد آنها بسیجی هستند. این امر نشان از این دارد حوزه و روحانیت و طلاب در دفاع از آرمانهای ملت ایران و انقلاب اسلامی کوتاه نیامده است.

ارتباط وثیق روحانیون و طلاب با شهادت و جهاد همزمان با اجتهاد علمی و اخلاقی مجموعه ای کامل در دفاع از حریم ولایت ساخته است.

چنین مجموعه ای سالهاست عاشقانه منتظرند در محل تحصیل و تعلیم خود یادگاری از دفاع مقدس حضور داشته باشد و شهیدی در حوزه علمیه دفن شود. در این سالها که شهدا در بوستانها، دانشگاهها و برخی مراکز فرهنگی دیگر دفن می شدند برخی موانع شرعی و گاه مخالفتهای جهت دار در حوزه علمیه تا امروز سبب شده است خیلی محدود این اتفاق مبارک در حوزه های علمیه بیفتد.

دفن یکی از شهدای غواص در حوزه امیرالمومنین تهران اتفاق خوبی بود که سالها طلاب تهرانی منتظر آن بودند و بالاخره با رفع موانع یکی از سربازان خمینی در جمع یاران خامنه ای آرام گرفت تا این پیام مهم را داشته باشد که طلاب و روحانیون همچنان در کنار ملت در صف مقدم حوادث انقلاب خواهند بود و سرباز مطیع رهبری و خادم انقلاب هستند.

متاسفانه با وجود اتفاق خوبی که در تهران افتاد تبلیغات و حواشی رسانه ای آن در شان مراسم نبود کاش چنین مراسمی که برای اولین بار در حوزه تهران برگزار شد با تبلغات بهتر و حضور گسترده تر طلاب و روحانیون انجام می گرفت و تدبیری اندیشیده می شود که این اتفاق خوب با عظمت بیشتری ثبت شود.

با این حال این امر خجسته را ارج می نهیم و امید است تا به دفعات شاهد چنین اتفاقاتی در حوزه علمیه باشیم

 

 


» نظر
<      1   2   3   4   5   >>   >
title=